کد مطلب:209536 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:415

گفت وگوی امام صادق و ابن ابی العوجا
زمان و چگونگی آشنایی امام صادق (علیه السلام) با ابن ابی العوجا مشخص نیست. اغلب گفت و گوهای امام صادق (علیه السلام) با او در مكه بوده؛ بنابراین به نظر می رسد كه ابن ابی العوجا در موسم حج به مكه رفته و با امام (علیه السلام) سخن گفته است. مواردی نیز وجود دارد كه شاگردان امام صادق (علیه السلام) سؤال ابن ابی العوجا را نزد امام مطرح كرده و جواب آن حضرت را به او رسانده اند.

نخستین و مهم ترین بحث های او با امام ششم (علیه السلام) درباره پروردگار بوده است. در ایام حج، هنگامی كه ابن ابی العوجا، امام صادق (علیه السلام)، ابن مقفع و فرد دیگری در مسجدالحرام نشسته بودند و ابن مقفع از دانش امام صادق (علیه السلام) سخن گفت، ابن ابی العوجا برای این كه اثبات كند ابن مقفع نادرست می گوید و جعفر بن محمد (علیه السلام) دارای آن عظمت علمی كه ابن مقفع می پندارد، نیست، تصمیم گرفت با امام بحث كند و ایشان را بیازماید، برای همین به نزد امام آمد و این صحبت ها در روزهای بعد نیز ادامه یافت. سؤال ابن ابی العوجا از امام این بود كه اگر خدایی هست چرا بی واسطه، خود را به مردم نشان نمی دهد و آنها را به پرستش خود نمی خواند تا حتی دو نفر از مردم با هم اختلاف نكنند؟ امام (علیه السلام) با ایراد به این دیدگاه، فرمودند: قدرت خداوند در طبیعت نمایان است و ابن ابی العوجا با مراجعه به خویش قدرت او را خواهد یافت و در به وجود آمدن، مرگ، پیری، شادی، خشم و حالت های دیگر، وجود او دیده می شود. [1] .

روز دیگر ابن ابی العوجا به مجلس امام آمد، این بار امام با تشویق او به سؤال فرمودند: من درِ پرسش را به روی تو باز می كنم و از او خواستند كه بیان كند اگر ساخته شده بود، چگونه بود؟ وی با ذكر ویژگی های مصنوعات (ساخته شده ها)، به ابعاد دراز، پهن، گرد و... اشاره می كند. امام می فرماید: اگر برای مصنوع، صفتی جز این ها ندانی، باید خودت را هم مصنوع بدانی، زیرا همین ویژگی ها در وجود تو نیز دیده می شود.

نكته جالب توجه، روش امام (علیه السلام) در بحث است؛ آن جا كه ابن ابی العوجا می گوید كه این سؤال را هیچ كس پیش از تو نپرسیده و كسی بعد از تو هم نخواهد پرسید. امام می فرماید: فرضاً بدانی در گذشته از تو نپرسیده، از كجا می دانی كه در آینده هم نمی پرسند. ایشان با این سخن، كوته فكری ها و پیش داوری های نادرست كه بسیاری از مردم به آن گرفتارند، محكوم می كند. در این جا امام (علیه السلام) با استفاده از تمثیل در استدلال خود، مطالب را به صورت تجربی تبیین می فرماید: بگو بدانم اگر تو كیسه جواهری داشته باشی؛ در حالی كه جواهر را ندیده و نمی شناسی و كسی بگوید در كیسه تو اشرفی است و تو بگویی نیست و او بگوید اشرفی را برای من تعریف كن و تو اوصاف آن را ندانی، آیا تو می توانی ندانسته بگویی اشرفی در كیسه نیست؟ گفت: نه. امام فرمود كه وسعت جهان هستی از كیسه جواهر بزرگ تر است شاید در این جهان مصنوعی باشد، تو كه صفت مصنوع و غیرمصنوع را نمی دانی، چگونه می توانی وجود آن را انكار كنی؟

ادامه بحث در روز سوم مطرح شد. این بار ابن ابی العوجا از امام پرسید: دلیل بر حدوث اجسام چیست؟ ظاهراً مقصود او بحث مشهور «حدوث و قِدَم» ماده بود كه بحث های دامنه داری بین دانشمندان طبیعی و علمای مسلمان به وجود آورده بود. امام (علیه السلام) دلیل حدوث اجسام را تغییر شكل، بزرگ و كوچك شدن، و انتقال آنها به حالت دیگر ذكر كردند، زیرا اگر جسمی قدیم باشد، نابود و متغیر نمی شود و دو صفت ازلی و عدم با حدوث قِدَم با هم در یك چیز جمع نمی گردد. عبدالكریم فرض را بر این می گذارد كه اگر اجسام همه به كوچكی خود باقی بمانند، چگونه به حدوث آنها استدلال می كنی؟ امام در این جا بر توجه به واقعیت تأكید می كنند و این كه فرض خیالی درست نیست، زیرا بحث ما درباره ی همین جهان موجود است نه جهان دیگر. اگر این جهان را برداریم و جهان دیگری جای آن بگذاریم، این جهان نابود شده و همین نابود شدن و به وجود آمدن جهان دیگر، دلالت بر حدوث دارد. البته در آن حالت هم امام پاسخ او را می دهد. [2] .

سال بعد دوباره ابن ابی العوجا به مكه آمد و امام (علیه السلام) از او پرسید: آیا به عقاید قبلی خود باقی است و چون جواب شنید كه بله، در برابر ابن ابی العوجا كه می خواست بحث را شروع كند، فرمود: در حج جدال نیست. امام با این سخن نشان داد كه او در صدد یافتن حقیقت نیست، بلكه به مجادله می پردازد و سخنی فرمود كه سال قبل نیز در جلسه اول، بحث با ابن ابی العوجا را با آن سخن شروع كرده بود: «اگر حقیقت و فرجام كار چنان باشد كه تو گویی ـ در صورتی كه چنین نیست ـ ما هر دو در آخرت پیروزیم. اما اگر وضع چنان باشد كه ما می گوییم ـ و این چنین نیز هست ـ آن گاه ما در سرای دیگر نجات یابیم و تو هلاك شوی». [3] .

دكتر زرین كوب این سخن حكمت آمیز را صورتی از بیان معروف پاسكال، [Pascal] دانشمند فرانسوی، دانسته است كه حكمای اروپا «شرطیه پاسكال» [Paride Pascal] خوانده اند؛ در حالی كه قرن ها پیش از پاسكال، امام صادق (علیه السلام) آن را مطرح كرده و مسلمانان با آن آشنا بوده اند. [4] .

در روایت دیگر آمده است كه در هنگام مراسم حج، ابن ابی العوجا، ابن طالوت، ابن اعمی، ابن مقفع و چند تن از زندیقان در مسجدالحرام گرد آمده بودند، امام صادق (علیه السلام) نیز حضور داشتند. آن گروه از ابن ابی العوجا خواستند نزد امام رفته و با بحث های خود او را محكوم و رسوا كند. زمان این بحث دقیقاً مشخص نیست؛ ممكن است پس از بحث قبلی بوده باشد، زیرا در آن هنگام ابن ابی العوجا چهره ی امام را نمی شناخت. آن چه مشخص است این كه این بحث ها پیش از سال 142هـ (تاریخ مرگ ابن مقفع) بوده است. ابن ابی العوجا ابتدا از امام پرسید: آیا اجازه پرسش به من می دهی؟ هر كه عقده ای در دل دارد باید بیرون اندازد. امام به او اجازه می دهد كه از هرچه می خواهد سؤال كند. وی از مسخره و غیرحكیمانه بودن حج و دور خانه خدا گشتن، سخن می گوید. امام پس از بیان حكمت حج به خداوند كعبه اشاره می كند. ابن ابی العوجا می پرسد: چرا خدا غایب است؟ امام جواب می دهد: چگونه غایب است كسی كه همراه خلق خود شاهد و گواه است و از رگ گردن به آنها نزدیك تر است. [5] .

ابن ابی العوجا كه خداوند را جسم تصور می كرد، پرسید كه چگونه خدا می تواند هم در آسمان باشد و هم در زمین. امام در پاسخ فرمود: تو او را مخلوق در نظر گرفتی كه چنین سؤالی می كنی؛ در حالی كه هیچ جا از خدا خالی نیست و هیچ جا او را فرا نگیرد و هیچ مكانی نزدیك تر از مكان دیگر نیست. [6] بار دیگر درباره ی بی نیازی خداوند از امام (علیه السلام) سؤال كرد و امام پاسخ او را داد. [7] امام حتی او را به نامش توجه داد و پرسید كریم كیست كه تو بنده او می باشی؟ [8] اما این بحث ها سبب نشد كه ابن ابی العوجا از عقاید خود دست بردارد؛ وی هم چنان به تكرار سخنان گذشته خود می پرداخت. روزی در حالی كه بین محراب و منبر پیامبر در مسجدالنبی نشسته بود و با دوستانش بحث می كرد به انكار خداوند پرداخت. در این هنگام مطالب او به گوش مفضل بن عمرو رسید و وی نتوانست تحمل كند و به او خطاب كرد كه ملحد شده ای! در پاسخ او ابن ابی العوجا از شیوه ی برخورد امام صادق (علیه السلام) با خودش یاد می كند كه چگونه این سخنان را شنیده و دشنام نداده و «او صاحب حلم و رزانت و خداوند عقل و متانت است. او را طیش و سفاهت و غضب از جا به در نمی آورد. گوش می دهد سخنان ما را و می شنود حجت های ما را تا آن كه ما آنچه در خاطر داریم، می گوییم و گمان می كنیم كه حجت خود را بر او تمام كرده ایم». آن گاه با استدلال مختصر و محكم، كلام ما را پاسخ می دهد. [9] .

پس از این صحبت ها، مفضل نزد امام صادق (علیه السلام) رفته و امام، شیوه ی صحیح استدلال كردن را به او آموزش می دهند. روش استدلالی امام در این جلسه ها، تمثیلی و با تكیه بر عقل و علوم طبیعی بوده است. امام، كسانی كه مدبر عالم را تكذیب كرده و وجود آفات و شرور عالم را دست آویزی برای انكار خالق و تدبیر و حكمت او تلقی می كنند هم چون كورانی توصیف كرده كه داخل خانه ای شده كه در نهایت استحكام و نیكویی بنا شده باشد و در آن فاخر ترین فرش ها گسترده باشد و همه نیازمندی های انسان، از انواع خوردنی ها، نوشیدنی ها، پوشاك و... در آن مهیا كرده باشند و هر چیزی را در محل خود قرار داده باشند، چون آنها وارد آن خانه شده و كورانه پا زنند در برابر ظرفی یا چیزی كه در جای خود گذاشته شده و آنها ندانند برای چه در آن موضع گذاشته شده و برای چه مهیا شده، به خشم آمده و بنا كننده سرا و سرا را مذمت كنند. [10] .

به نظر می رسد پافشاری ابن ابی العوجا بر عقایدی كه بارها مورد انتقاد قرار گرفته و پاسخ آن را یافته است، او را در حضیض ذلت روح قرار می دهد و این پستی روح، جایی به نهایت خود می رسد كه قدرت خداوندی خود را در تولید كرم و در كثافت خود می بیند و گمان می كند كه او هم خالق كرم هاست، امام صادق (علیه السلام)، با چند سؤال خداپنداری او را در هم می شكند: آیا خالق هر چیزی، مخلوق خود را نمی شناسد؟ و او می گوید: بلی، حال مرد و زن آنها و عمر هر یك را برای ما بازگو. [11] .

وی درباره قرآن نیز با امام صادق (علیه السلام) گفت وگو كرده است. او در صدد بود كه جایگاه قرآن را در قلب مردم متزلزل سازد؛ از این رو با چهار تن از دوستانش در صدد نقض قرآن برآمدند و قرار گذاشتند كه در سال آینده در مكه جمع شوند و ربع قرآن را نقض و باطل سازند و بدین وسیله كل قرآن باطل گردد؛ اما سال بعد كه دور هم جمع شدند، از ناتوانی خود صحبت می كردند، امام صادق (علیه السلام) بر آنها گذشت و آیه «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله» را تلاوت فرمود. [12] .

ابن ابی العوجا در خصوص آیه «كلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلوداً غیرها» (نساء/56) از امام صادق (علیه السلام) پرسید: چه می گویی درباره ی این آیه كه «هرگاه پوستشان بسوزد، پوستی دیگر بر آنها بپوشانیم تا همواره عذاب را بچشند»، گناه پوست دیگر چیست؟ حضرت فرمود: وای بر تو! آن پوست دوم، همان پوست نخستین است در صورتی كه همان پوست اول نیست. آن گاه امام مثالی می زند تا به فهم او نزدیك تر باشد: اگر كسی خشت خامی را بشكند و خاك آن را در قالب بریزد و خشت دیگری بزند، این خشت دوم همان خشت اول است، ولی خشت اول هم نمی باشد؛ همین گونه است بدن انسان. [13] .

ابن ابی العوجا، سعی می كرد كه در قرآن تناقض بیابد. روزی از هشام بن حكم پرسید آیا خدا حكیم است و چون شنید بله، گفت: پس از قول «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم ان لاتعدلوا فواحده» (نساء، 3)، خبر بده؛ اگر این آیه فرض است با آیه «لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم...» (نساء، 129) تناقض دارد. خداوند كه حكیم است این گونه سخن نمی گوید. هشام برای به دست آوردن پاسخ امام صادق (علیه السلام)، به مدینه رفت و امام فرمود: آیه «فانكحوا ما طاب...»، یعنی در نفقه ولیكن آیه «ولن تستطیعوا»، یعنی در مودت و دوستی. [14] .

یكی از سؤالات ابن ابی العوجا از امام (علیه السلام) درباره ی گونه های مختلف مرگ مردم بود. امام (علیه السلام) جواب دادند: اگر علت مرگ مردم یكی بود، مردم ایمن بودند تا علت بیاید و خداوند دوست ندارد مؤمن چنین حالتی داشته باشد و از مرگ غافل باشد. [15] .

مسئله دیگری كه ابن ابی العوجا مطرح كرد، درباره ی ارث زن بود كه هنوز نیز مورد سؤال می باشد؛ وی پرسید: چرا زن كه ضعیف است یك سهم دارد و مرد قوی، دو سهم؟ امام فرمودند: زیرا اسلام جهاد و سربازی را از زن برداشته؛ مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است و در بعضی جنایات اشتباهی كه خویشاوندان خاطی باید دیه بپردازند، زن از مشاركت با دیگران در پرداخت دیه معاف شده است؛ از این رو، سهم زن در ارث از مرد كمتر است. [16] .


[1] همان، ج 1، ص 96.

[2] همان، ص 7ـ76.

[3] همان، ص 75و78؛ احمدبن علي الطبرسي، الاحتجاج، (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966) ج 2، ص 75.

[4] زرين كوب، كارنامه اسلام، پيشين، ص 102.

[5] در خبر صدوق سخن از ابن مقفع نيست، بلكه فقط نوشته است: «فجلس اليه في جماعه من نظرائه»، صدوق، التوحيد، پيشين، ص 254. همو، من لايحضره الفقيه (قم، جامعه المدرسين، 1404ق)، ج 2، ص 749؛ الفضل بن الحسن الطبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي (قم، مؤسسه آل البيت، 1417)، ج 1، ص 547؛ شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 201؛ محمد بن علي الكراجكي، كنزالفوائد (قم، مكتبه المصطفوي، 1410ق)، ص 220.

[6] كليني، پيشين، ج 1، ص 171؛ صدوق، توحيد، ص 254.

[7] ابوالقاسم الموسوي الخويي، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة (تحقيق لجنه التحقيق) (بي جا، بي نا، 1413ق) ج 40، ص 180.

[8] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب (النجف، الحيدريه، 1376ق/1956م)، ص 780.

[9] مفضل، پيشين، ص 9ـ10؛ عباس القمي، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهيه (قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق)، ص 158.

[10] مفضل، بن عمرو، پيشين، ص 14.

[11] صدوق، توحيد، پيشين، ص 295؛ ابوجعفر محمد الطوسي، اختيار معرفه الرجال معروف برجال الكشي (قم، آل البيت، 1404ق)، ج 2، ص 430؛ شيخ طوسي در اين كتاب از قول ابوجعفر احول مؤمن الطاق عنوان كرده كه جواب پرسش را امام (عليه السلام) به او دادند. همچنين ر.ك: ابوالقاسم موسوي الخويي، پيشين، ج 18، ص 39ـ40.

[12] مفضل بن عمرو، پيشين، ص 6؛ احمد بن علي الطبرسي، پيشين، ج 2، ص 42؛ قطب الدين الراوندي، الخرائج و الجرائح (قم، مؤسسه الامام المهدي، بي تا)، ج 2، ص 71.

[13] شيخ طوسي، الامالي، (قم، دارالثقافه، 1414ق) ص 581.

[14] همو، تهذيب الاحكام، التحقيق حسن الخرسان (دارالكتب الاسلاميه، 1365)، ج 7، ص 420؛ المحقق البحراني، الحدائق الناضره، (قم، جماعه المدرسين، 1409)، ج 24، ص9ـ58.

[15] ابن شهرآشوب، پيشين، ص 280.

[16] طوسي، تهذيب الاحكام، پيشين، ج 9، ص 274؛ علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه (بيروت، دارالاضواء، 1405ق/1985م)، ص 217؛ محمد بن الحسن الحرالعاملي، الوسائل الشيعه (بيروت، داراحياء التراث العربي)، ج 24، ص 93.